محمد علی قاسم زاده بافقی

به لطف همت دوستان پیگیر و علاقمندم در صنعت سینما، برای اولین بار در تاریخ جشنواره های فیلم فجر، همزمان با تهران، بافق هم شاهد این رویداد سینمایی بود و فرصتی شد «ابلق» را در یک فضای آرام همراه با برخی از دوستان در سینما قدس آهنشهر تماشا کنم.

فیلمی که با استقبال بسیار خوب مخاطبان مواجه شده بود و سینمایی که خیلی خوب دستورالعمل های بهداشتی و فاصله گذاری اجتماعی را رعایت کرده بود و دغدغه ای در زمینه واگیری کرونا برای حضار نگذاشته بودباز هم تا خدا چه بخواهد.

و اما «ابلق» ساخته نرگس آبیار که فیلم « شبی که ماه تمام شد»ش، بسیار به دلم نشسته بود و با همان ذهنیت مشتاق تماشای اثر جدیدش بودم. هر چند نبود آنچه می پنداشتم.

آبیار در ابلق خیلی خوب فاصله طبقاتی در پایتخت ایران را به نمایش گذاشته و در متن زندگی بخشی از مردمی رفته که از ناچاری در زورآباد های حاشیه شهر زندگی می کنند و با کارش نوعی اعتراض به این تبعیض و وضعیت موجود را تصویرگری کرده اما شک ندارم سینما را از اوج حقیقت آنچه جشنواره فجر بدنبالش بوده به عمق واقعیات کثیف تنزل داده است.

در «ابلق» نگاه به آسمان برای ارتفاع و اوج گرفتن هیچ جایگاهی ندارد و اگر در سکانس هایی به خاطر پرواز کبوترها آسمان تصویربرداری شده باز هم برای یک موضوع منفی دنیایی مثل شرط بندی است.

قبح شکنی نگاه خیانت آمیز برادر به ناموس برادر آن هم به این راحتی و وقاحت، تلقینی زشت از واقیعات ابلیس پسند است که بیننده باید از ابتدا تا انتهای فیلم در «ابلق» آن هم به این عریانی بر پرده سینما ببیند و دم نزند که هیچ بلکه هنگامی که قهرمان زن داستان می خواهد از حیثیتش دفاع کند باز او را قربانی دروغ، کلک، نامردی و ... همه حتی نزدیکترین دوستانش ببیند.

دوگانه حقیقت و مصلحت و انتخاب مصلحت بر حقیقت هم از موضوعات تلخی است که انتهای ابلق را نچسب می کند تا هیچ روزنه ای برای حق، حقگویی و حق جویی بجا نگذارد.

آبیار در «ابلق» برای تلقین اینکه موشهایی مانند جلال علی رغم رسوایی، هزاران بار طعمه گذاری و سم پاشی، باز با نیات کثیفشان در جامعه خیلی آزاد آن هم تا رخت خواب همسایه ها و آشناها نفوذ می کنند، به سطح دنیا و زمین هم کفایت نمی کند، تا لایه های فاضلاب شهری پیش می رود و به بیننده القاء می کند، موشها روزبه‌روز در حال افزایشند‌ و چه نگاهی آلوده تر،مخرب تر اعتماد شکن تر از این نگرش به ساختار اجتماعی و زندگی شهری.

خلاصه اینکه به نظرم «ابلق»، ابلق نبود، سیاه بود، آن هم سیاه پررنگ.


  • نویسنده : یزدفردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا