/ مراکز فیلمسازی برای خارج از کشور نیرو تربیت می‌کنند

 مشرق - جواد اردکانی، متولد 1341 در مشهد مقدس و فارغ‌التحصیل حقوق از دانشگاه آزاد است. اردکانی فیلمسازی را با مجموعه تلویزیونی آقای کفایت (1376) در تلویزیون آغاز کرد. شور شیرین پنجمین فیلم سینمایی او است که به بخشی از زندگی شهید محمود کاوه در کردستان پرداخته است. فیلم قبلی او با نام به کبودی یاس (1387) به زندگی شهید عبدالحسین برونسی (1363-1321) اختصاص داشت که ایده‌اش را زمانی که در خدمت رهبر انقلاب بوده و با استناد به فرمایش‌هاي ایشان گرفته است.

با او تماس گرفتیم اما بدون بهانه‌جویی‌های رایج در بین برخی از کارگردان‌ها، نخستین فرصت را برای ما فراهم کرد و در دفتر کار وی در خیابان ولی‌عصر(عج) قرار گذاشتیم.
با اردکانی مختصری درباره فیلم شور شیرین بحث کردیم و ضمناً نظرش درباره حاشیه‌های تمام نشدنی سینما و علل آن را جویا شدیم.
آنچه در ادامه از نظرتان می‌گذرد گفت‌وگوی 70 دقیقه‌ای ما با جواد اردکانی است که حالا علاقه زیادی برای ساخت فیلم‌هایی درباره سرداران و فرماندهان دفاع مقدس پیدا کرده است.


مشرق: جناب اردکانی از فروش "شورشیرین" راضی هستید؟
نه. خیلی کم است. نسبت به ظرفیت فیلم فروش خیلی کم است.

مشرق: چرا؟ فکر می‌کنید دلیلش چیست؟

خب دلیلش یکی، دوتا نیست، خیلی است. یک سری از دلایلش به فضای کلی سینمای ایرانی بر می‌گردد، یعنی، این که ما ناگهان در یک مقطع چند ساله می‌بینیم فیلم‌ها با فروش 200-300 میلیونی راضی می‌شوند و بیننده فیلم‌های پر فروش مان 3 درصد جمعیت کشور می‌شود، این ها آمارهای خیلی نومیدکننده‌ای است و نشان می‌دهد کلیت سینما در بخش ارتباط گیری با مخاطب و مردم، دچار بیماری و مشکل است. یک بیماری مضاعف این است که متأسفانه فیلم‌های ارزشی طی ریزش مخاطبی که ما در این سال‌های قبل داشتیم، این فیلم‌ها به ویژه مخاطب خودشان را خیلی بیشتر از دست دادند. یعنی مردمی که طی دو دهه قبل با سینما آشتی کرده بودند و می‌آمدند، سالن سینما دیگر برای شان محل امن و آرام و تفریح سالمی نیست. الآن دیگر خیلی از مذهبی‌های ما، خیلی از نیروهای ارزشی و فرهنگی ما، متأسفانه جزء تماشاگران سینما نیستند.


یک مشکل دیگر ما این است که متأسفانه سیاست‌های اکران، سیاست‌های بسیار غلطی است. این سیاست‌های غلط این طوری نیست که به یکی دو فیلم لطمه بزند، به 90درصد فیلم‌های سینمای ایران در اکران لطمه می‌زند و تا این سیاست‌های عمومی اکران اصلاح نشود، این آسیب‌ها سر جای خودش است. حالا آن یک بحث جدی دارد که خب در مورد ساختار اکران اصلاً مبنا چیست؟ آیا مبنا این است که یک بخش دولتی تعیین کند که چه فیلمی کی و کجا اکران شود، چقدر اکران شود؟ این مدلی است که ما طی سال‌های قبل داشتیم؛ یا نه، اکران را به توافق بین صاحب فیلم و پخش‌کننده و صاحب سینما واگذار کنیم و دولت هم خودش را کنار بکشد و واقعاً آن که اقتضاء بازار است اتفاق بیفتد، یک سری از فیلم‌ها اکران شوند و خوب بفروشند، یک سری از فیلم ها اصلاً ارکان نشوند و این تابع رأی بخش خصوصی باشد و تابع منافع بخش خصوصی باشد. الآن نه این است و نه آن. الآن ما یک سیستمی داریم که ظاهراً دولتی نیست ولی واقعاً دولتی است و بخش خصوصی (چه پخش‌کننده‌اش و چه سینمادار) اصلاً این طور نیست که تصمیم‌گیرنده جدی باشند. آن گروهی هم که تصمیم‌گیرنده هستند و معلوم نیست دولتی هستند یا غیردولتی خصوصی هستند، آن جایی که بایستی تعهدات بخش دولتی را داشته باشند، می‌گویند ما دولتی نیستیم و از آن طرف دیگر آن جایی که لازم باشد از قدرت و دولت برای پیشبرد سیاست‌های شان استفاده کنند، دولتی می‌شوند.

این چندگانگی متأسفانه باعث شده که قدرت اکران به حربه‌ای در اختیار یک آدم های خاص تبدیل شود و در خدمت منافع آن آدم ها، منافع آن باندهایی که متأسفانه در سینما شکل گرفتند و ما می بینیم که این باعث می شود از یک طرف به ظرفیت ها و شرایط واقعی یک فیلم برای اکران توجه نشود. مثلا یک فیلم است که اصلا نباید در ایام تعطیلی مدارس اکران شود، چون بخش بزرگی از مخاطب آن را از مدارس می آورد. اتفاقا یک فیلم دیگر باید در ایام تعطیلی اکران شود، یک فیلم باید در محرم اکران شود، یک فیلم اصلا نباید در محرم اکران شود. فیلم ها ظرفیت ها و بضاعت هایی دارند که باید این ها در تایم اکران و شرایط اکران دیده شود. یک فیلم باید با سی سالن اکران شود، یک فیلم باید با ده سالن اکران شود. خب وقتی ما می بینیم آن گروه تحت عنوان شورای صنفی نشستند و زمان های گل اکران و شرایط گل اکران را برای خودشان و همفکران و فیلم های خودشان کنار می گذارند و آن زمان های پرت اکران را هم به بقیه فیلم های سینمای ایران می دهند، همین اتفاقی می افتد که یک نمونه خیلی روشن آن در اکران عید است.

مشرق: برخی زمزمه ها از اکران نوروزی فیلم شما حکایت داشت. موضوع از چه قرار بود؟
فیلم ما مناسب اکران مهر ماه بود که همزمان با هفته دفاع مقدس بود. و از آن طرف دیگر فیلم مان را با این نگاه ساخته بودیم که مخاطب نوجوان هدف گیری جدی شده بود و فیلم هم این توانایی را دارد که وقتی نوجوان بیننده اش هست، به هیجان بیاید و او را جذب کند. در جهت محتوایی هم، خب واقعا اگر قرار است از امثال کاوه الگوسازی کنیم، این الگوسازی را باید برای نوجوان ها کنیم که در سن الگو گرفتن هستند و شخصیت آن ها در حال شکل گیری است. خب ما یک حساب ویژه ای باز کرده بودیم که در ایام مهر که مدارس هم باز است و مناسبت هفته دفاع مقدس هم است فیلم را اکران کنیم و از ظرفیت های آموزش پرورش استفاده کنیم، خب همه این ها در واقع با اکران تابستان از بین رفت، والا فیلم ما اصلا مناسب اکران عید نبود.


مشرق: پس چرا گفتند قرار است در ایام تعطیلات نوروزی اکران شود؟
نه اصلا فیلم ما هیچ وقت بحث اکران عید اش جدی نبود. این ها بازی است. یعنی ببینید اگر شما چینش عید را در نظر بگیرید، یک سری فیلم ها از یک سری دفاتر اکران شده که شد دیگر. خب کنارش آقایان لازم دارند که اسم چند فیلم مثلا ارزشی را هم با این ها بیاورند و یک مانوری بدهند. شما اگر دقت کنید در اکران عید فطر هم همین اتفاق افتاد، یک سری از اسم ها مطرح می شود، برای اینکه رقبا با این اسم ها کمی عقب نشینی کنند، ولی آن فیلم هایی که می خواهد اکران شود، فیلم هایی است که از قبل تصمیم گیری شده و این که حالا چقدر چینش اکران مناسب است یا مناسب نیست، یا اصلا چقدر آن فیلم ها ظرفیت های لازم را دارند یا ندارند، دیگر بحث های بعدی است. به هر حال شور شیرین در اکران خیلی آسیب دید و اگر در شرایط بهتر اکران می شد این طور نمی شد.
یا مثلا یک نکته ای که باعث می شود در اکران به فیلم آسیب بزند این است که دوستان ما در شورای صنفی انگار متوجه نیستند که اگر یک فیلم قرار است در یک تایم اکران شود، لااقل دو ماه قبل از آن باید همه بدانند که این فیلم در آن زمان می خواهد اکران شوند، که بروند مواد تبلیغی شان را آماده کنند، با یک سری جاها لازم است هماهنگی شود، مکاتبه شود و باید از یک سری ظرفیت ادارات استفاده شود، این ها زمان می خواهد. در خرداد به ما یک تایمی گفتند که باید فیلم تان اکران شود که فقط سه روز وقت داشتیم.


مشرق: یعنی سه روز قبل از اکران به شما اطلاع دادند؟
بله. سه روز قبل از اکران به ما گفتند از چهارشنبه باید اکران شود. که گفتیم که در سه روز چه کار می شود کرد؟ در حالی که فیلم ما ظرفیت خوبی داشت برای این که ما از تیزرهای تلویزیونی استفاده کنیم، از تبلیغات شهرداری استفاده کنیم، از همکاری که با سپاه داشتیم استفاده کنیم، اما همه این ها زمان می خواست که حالا در خردادماه تن به اکران آن ندادیم ولی در تیرماه ما را مجبور کردند که فیلم را اکران کنیم. اما این که یک شورای تخصصی متوجه نیست که هر فیلمی برای اکران اش زمان آمادگی لازم دارد جالب است.

این شورا وظیفه اش هست که لااقل بیاید جدول شش ماهه اکران ارائه بدهد، یعنی فیلم ها بدانند در چه زمانی اکران می شوند و از حالا آماده شوند. البته الان شروع کردند به هفته به هفته یا دو هفته به دو هفته فیلم معرفی می کنند، و اغلب این فیلم ها هم خودشان نمی دانند که چه زمانی قرار است اکران شوند. مثلاً به ماه رمضان می خورند، می گویند ما طرح اکران اذان تا اذان را داریم و یک سری فیلم را مطرح می کنند که فلان فیلم و فلان فیلم اکران می شود، آن فیلم ها می بینند که شرایط اکران مناسب نیست و کنار می کشند و یک فضایی خالی می شود و ناگهان سراغ سه فیلم دیگری می روند که اصلا قرار نبوده اکران شود برای اینکه آن ها فقط بتوانند چرخه اکران شان را پر کنند و پیش ببرند، حالا آن سه فیلم حرام می شود، حیف می شود، نابود می شود، دیگر برای شان مهم نیست.

شورای تخصصی معنایش این است که با نگاه تخصصی مقوله اکران را ببیند و واقعا به شکل کارشناسی و در نظر گرفتن منافع سینمای ایران و منافع همه فیلم ها و همه سالن های سینما و مصالح مردم به عنوان مخاطب ها به یک تصمیم گیری برسد، حداقل این است که جدول اکران آنها باید معلوم باشد، حداقل این است که ظرفیت ها و تناسب های فیلم ها در چینش اکران باید لحاظ شود، حساسیت های سیاسی باید لحاظ شود و متأسفانه ما در این مجموعه نامنظم و شلخته منفعت گرا، فیلم های زیادی را حرام می کنیم.

مشرق: خب برویم سراغ فیلم شور شیرین. اصلا چرا به محمود کاوه پرداختید؟ چون مشهدی هستید؟
البته مشهدی بودن خیلی تأثیر داشت، ولی واقعا اگر به جای محمود کاوه شهید دیگری از شهر دیگری هم به من پیشنهاد می شد، حتما استقبال می کردم.

 

مشرق: کار محمود کاوه به شما پیشنهاد شد؟
بله. به من هم کار شهید برونسی و هم کار شهید کاوه پیشنهاد شد و من هم استقبال کردم و بعد از آن هم شهدای دیگری از شهرهای دیگری به من پیشنهاد شد که باز از آن ها هم استقبال کردم، حالا شد یا نشد بحث بعدی است. این که یک فیلم ساز مشهدی راجع به یک سردار مشهدی فیلم بسازد، البته از این حیث خیلی خوب است. چون اطلاعات جزئی تر و دقیق تری نسبت به آن محیط و آدم های آن محیط دارند که این اگر نباشد باید با تحقیق به آن رسید.

مشرق: افراد شاخصی که به شما در این کار کمک کردند چه کسانی بودند؟
هم آقای شاه مرادی زاده خیلی کمک کرد و هم آقای ایافت. این دو بزرگوار هم به جهت اینکه دوتای آن ها مشهدی هستند، هم از بچه های جنگ هستند و سال ها در کردستان خدمت کردند و  از رفقای نزدیک و کاملا مورد اعتماد محمود کاوه بودند، خب حضورشان در تیم نگارش غنیمتی بود.


مشرق: برای ساخت این فیلم احتمالاً شما احتیاج به اسناد زیادی داشتید. آیا توانستید این سندها را به دست بیاورید؟مشکلاتی که بعضا برخی فیلمسازان دفاع مقدس برای دستیابی به این اسناد  با آن مواجه هستند برای شما هم پیش آمد یا خیر؟
خب جدای از این بحث حضور آقای ایافت و آقای شاه مرادی و یک سری از همرزم های محمود کاوه که با ما همکاری داشتند، ما یک امکان خوب دیگری که داشتیم این بود که با همکاری خیلی جدی کنگره شهدای خراسان مواجه شدیم، مجموعه کاری که آن کنگره راجع به شهید کاوه انجام داده بود در اختیارمان قرار گرفت. که خود آن یک تحقیق بسیار کاملی بود، یعنی جدای از مصاحبه های متعددی که برای محمود کاوه گرفته بودند، یک مجموعه ای از اسناد (تصویری و مکتوب) هم فراهم کرده بودند، که اصلا خود آن مجموعه یعنی شاید اگر بخواهید با ریتم سینمایی حساب کنید، یعنی لااقل دو سال تحقیق که یک جا در اختیار ما قرار گرفت و اضافه بر آن کارهای دیگری هم که راجع به محمود کاوه به شکل کتاب شده بود، به شکل نرم افزاری ارائه شده بود، آن ها را هم ما در اختیار داشتیم.

مشرق: سی سال و اندی از انقلاب می گذرد، و فیلم های از نوع فیلم شما که به زندگی برخی از سرداران دفاع مقدس پرداخته به چند اثر محدود می‌شود. فکر می کنید چرا فیلمسازی در حوزه دفاع مقدس به معنای حقیقی رونق نمی گیرد؟ چه مشکلی هست؟
من از بحث کارگردانان شروع می‌کنم. ببینید به لحاظ علاقه مندی، من واقعا خیلی از بچه های سینما را می شناسم که به موضوع جنگ و دفاع مقدس و رزمنده ها و شهدا علاقه مند هستند، حتی بچه هایی که تا حالا فیلم دفاع مقدس نساختند، با احترام به موضوع نگاه می کنند. به شهدا که می رسند با احترام وارد حوزه می شوند، حتی بچه هایی که شاید خودشان اهل جنگ نبودند. یعنی الان مقوله جنگ و مقوله شهدا واقعا هم در مجموعه جامعه مان و هم در حوزه سینما یکی از محورهای وحدت ملی ماست، این از آن موضوعاتی است که مناقشه سیاسی روی آن نیست، سلیقه ای روی آن نیست، همه واقعا در این که شأن و ارزش بچه های جنگ و شهدای جنگ بایستی پاس داشته شود، مشترک هستند. پس آن علاقه مندی هست ولی شاید آمادگی نباشد. شاید خیلی از دوستان ما آمادگی و توانایی ساخت فیلم جنگی را نداشته باشند که این دیگر با علاقه مندی متفاوت است.

از آن طرف دیگر بالاخره این دو فیلمی که الان برای شهدا ساخته شد، یعنی فیلم به کبودی یاس و بعد فیلم شور شیرین، باعث شد که الحمدلله فیلم های بعدی هم شروع به کار شود. کما اینکه دوستان مان امسال فیلم شهید علم الهدی را ساختند، فیلم شهید علی هاشمی را ساختند، فیلم شهید بهنام محمدی را ساختند، فیلم شهید چمران را که آقای حاتمی کیا دارند می سازند و فیلم شهید شوشتری را هم که انشاء الله دوستان ما خواهند ساخت، یعنی ما همین امسال انشاالله برای دهه فجر پنج فیلم درباره شهدا داریم، خب خود این استقبال نشان می دهد که زمینه هایش هست و میل به کار کردن هم هست، همکاری هم کما بیش از طرف نهادهایی که باید شود، انجام می‌گیرد.

چیزی که ما طی این سال ها کم داشتیم، بحث مدیریت است. یعنی ما فاقد یک مدیریت جامع فرهنگی که بتواند مجموعه توانایی های حوزه سینما، فیلم سازها و امکانات را و توانایی نهادهای نظامی و جاهایی که متولی این کارها هستند، نهادهایی مثل بنیاد شهید که باز متولی این کار هستند، که بتواند این توانایی ها را به هم وصل کند و یک کاسه کند، هستیم. تا قبل از فیلم به کبودی یاس، واقعا این تصور وجود نداشت که می شود راجع به شهدا هم فیلم ساخت و این قدر کار برای مسئولین و فیلمسازها سخت و بعضاً ناممکن جلوه می کرد که اصلا امتحانش هم نمی‌کردند. در حالی که بالاخره ما بخش بزرگی از تجربه های دفاع مقدس مان، از فرهنگ دفاع مقدس مان، از ارزش هایی که بایستی برای آیندگان ثبت و ضبط کنیم، در دل زندگی همین شهدا قابل دستیابی است. یعنی این ها قله های جنگ ما هستند و متأسفانه ما هیج تلاش جدی در طی این سال ها نداشتیم برای این که از این فرصت و از این امکان بی نظیر که در اختیار مردم ما هست، شاید اگر ما آن طرف یعنی به عراق برویم که با ما می جنگید، چنین فضایی در مردم عراق نباشد، چنین فرصت و امکانی نباشد، چنین شخصیت هایی که بتوانند الگوی فردای جامعه شان باشد، نباشد. خب این فرصت در اختیار جامعه ما هست و امیدوارم انشاء الله طی این ده پانزده سال باقی مانده زمانی که ما داریم و می توانیم از این کارها کنیم، بهره برداری شود.


مشرق:چرا ده، پانزده سال؟
این نسل که از بین برود، خیلی سخت می شود. یعنی من واقعا معتقد هستم اگر ما بتوانیم راجع به شهید کاوه فیلم بسازیم، برای این که است که خب همرزم هایش در کنار ما هستند، آنهایی که مستقیما کاوه را می شناختند، به ما اطلاعات می دهند، نقایص کار را به ما گوشزد می کنند، یک متر و معیار برای ما هستند. اگر قرار باشد ما فقط با نگاه به ذهنیتی که از کاوه داریم، ذهنیتی که از برونسی داریم، بدون این که مستقیماً شناخت داشته باشیم، وارد تولید فیلم شویم معلوم نیست سر از کجا درمی آوریم.

مشرق: مدیریت فرهنگی را که فرموید ما باید داشته باشیم و نداریم ، الان منظورم این است که چطور می شود؟
نه انجام نمی شود. ببینید متأسفانه ما در مجموعه مدیریت کشورمان و از آن طرف در بخش مدیریت فرهنگی، گرفتار یک تشتتی هستیم که از زاویه های مختلف آسیب می زند، این خودش به نظرم اصلا موضوع و بحث مفصل است. یعنی شما از یک طرف می بینید که به دلیل بخشی نگری یک سری موضوعاتی که اصلا اولویت ندارد و اصلا دلیلی ندارد که به سمت آن برویم، به سمت آن می رویم و مکرر راجع به آن موضوعات کار می کنیم. مثلا شما تصور کنید یک وزارت خانه‌ای، یک بودجه ای دارد و می خواهید یک فیلم تولید کند، آن وزارت خانه نمی آید اولویت های فرهنگی کشور را در نظر بگیرد، آن وزارت خانه می گوید می گوید مثلاً ماموریت ما فلان چیز است. می روید می گویید بنیاد مستضعفان شما بیایید او می گوید ماموریت ما فلان چیز است و هر کسی در آن ماموریت خودش محدود می شود، بعد یک سری موضوعات جدی و کلان به کلی نادیده گرفته می شود. مثلا تاریخ انقلاب متولی ندارد، بنابراین اصلا جزو اولویت های هیچ نهاد فیلم ساز قرار نمی گیرد، بعد ما ناگهان چشم باز می کنیم می بینیم که راجع به انقلاب مان، تجربه های انقلاب مان، رخ دادهای بزرگی که در انقلاب داشتیم، شخصیت های بزرگی که در انقلاب داشتیم، طی این سی و چند سال چند فیلم ساختیم؟ چرا فیلم نساختیم؟
یک دلیلش همین است که شما گرفتار یک مجموعه مدیریت های پراکنده فرهنگی هستید که همه بخشی نگر هستند و این موضوع در اولویت های هیچ کدام شان نیست. یا راجع به خود بحث شهدای جنگ، چند فیلم ساختیم؟ خب یک بخشی از این به خاطر این است که این جزو ماموریت هیچ کجا نبوده، حتی بنیاد شهید که ظاهرا ماموریت این کار را دارد، ماموریت شان را شاید در کارهای سریالی بعضا انجام داده است ولی در سینما طی این همه سال! خب الان بنیاد شهید باید بتواند بگوید چرا راجع به شهدا فیلم نساخته؟ که حتما دوستان توجیهاتی دارند. فیلم به کبودی یاس هم که به عنوان اولین فیلمی که راجع به شهدای جنگ ساخته شد، واقعا اگر نظر حضرت آقا نبود، و پیگیری آقای صفار هرندی که آن موقع وزیر ارشاد نبود، باز ساخته نمی شد.

مشرق: آقا در مورد به کبودی یاس چه فرموده بودند؟
راجع به فیلم البته بعداً اظهارنظر فرمودند، ولی اصلا این که فیلم استارت خورد این طوری بود که ما چهار الی پنج سال پیش یک جلسه ای را با کارگردانان سینما خدمت آقا بودیم. ایشان در صحبت هایی که داشتند به موضوع دفاع مقدس اشاره کردند و حوزه هایی که شاید اصلا فیلمسازها به آن ورود پیدا نمی کنند، کتاب هایی که نمی خوانند. بعد در آن صحبت ها از عبدالحسین برونسی صحبت کردند و همه ما را به این شخصیت توجه دادند و راجع به او حرف زدند. آقا مستقیم دستور ندادند که راجع به عبدالحسین برونسی فیلم ساخته شود ولی خب همه ما را توجه دادند. که بعد از آن جلسه، دقیقا بعد از جلسه در حیاط بیت بود که آقای صفار هرندی به من گفت راجع به آقای برونسی به خاطر اینکه مشهدی هستی، کار کن و اصلا اساس کار آن جا ریخته شد. در حالی که اگر آقا نمی گفتند و آقای صفار پیگیری نمی کردند، من مطمئنم اگر ما فیلمنامه به کبودی یاس را به ارشاد می بردیم و به فارابی و این جا و آن جا می دادیم، این فیلم ساخته نمی شد، چون اصلا این باور وجود نداشت که باید این فیلم ها هم ساخته شود.

مشرق: نظر ایشان بعد از فیلم چه بود؟
والا بعد از اینکه فیلم را ما ساختیم و در جشنواره نمایش داده شد، من از آقای صفار خواهش کردم که شما که پیش آقا می روید، از ایشان خواهش کنید فیلم را ببینند، البته آقای صفار بعد به من گفتند من در جلسه که رفتم و به حضرت آقا گفتم این فیلم را ببینید، آقا فیلم را دیده بودند، همان موقع که آقا فیلم را دیده بودند، آقای حسین محمدی به من زنگ زدند و گفتند آقا فیلم را دیدند، تشکر کردند، خدا قوت گفتند، خلاصه خیلی به ما روحیه دادند و ما را تشویق کردند. من گفتم خیلی ممنون، اگر ایشان نقدی -  نظری یا اشکالی به فیلم داشتند آن را هم به ما بگوید، که آقای حسین محمدی گفتند فقط یک نکته ای را که آقا صحبت می کردند این بود که کاش به قصه فیلم بیشتر توجه می شد، که بعد همین نکته را آقای صفار هم به نقل از حضرت آقا فرمودند و باز خود ما در دیداری که شاید حدود سی الی چهل روز قبل با حضرت آقا داشتیم، مستقیما باز به خودمان گفتند، با این که از دیدن آن فیلم چند سال گذشته بود ولی جالب بود که آقا یادشان بود. باز همان صحبت ها را به نحوی از زبان خودشان را شنیدیم.

مشرق:شور شیرین را ندیده بودند؟
شور شیرین را هنوز ندیدند، یعنی حداقل تا آن سی چهل روز پیش که خدمت شان بودیم، آقا ندیده بودند، ولی به هر حال رهبر انقلاب به عنوان کسی که برونسی را کاملا می شناختند و سینما را هم کاملا می شناسند، خب اظهار رضایت کردند و اصلا همین احساس رضایت شان باعث شد که واقعا خود من تشویق بشوم و سراغ کار بعدی بروم و مسئولینی هم که باید حمایت می کردند خب جدی تر پای کار بعدی آمدند.

مشرق: راجع به خود فیلم صحبت کنیم. به نظر من و برخی دوستان می گویند که قصه فیلم کمی آشفته است، یعنی ما چند قصه داریم. قصه فیلم خیلی روی کاوه تمرکز ندارد، دو الی سه قصه داریم که بعضی جاها کاوه کاملا در حاشیه است، چرا این اتفاق افتاد، خودتان تعمداً این کار را کردید؟
قطعا تعمداً بود. ببینید شما وقتی دارید درباره یک شخصیت شناخته شده جهانی فیلم می سازید، مثلا شما تصور کنید قرار است راجع به حضرت امام فیلم بسازید، یا فیلم هایی که الان راجع به شخصیت هایی مثل گاندی، مثل چگوارا ساختند، مخاطب شما از همان اول آن قدر اشتیاق به دانستن درباره این شخصیت دارد که نیاز نیست اشتیاق او را برای این که از آن شخصیت به او بگویید، برانگیزید، هر چه شخصیت شما برای مخاطب ناشناخته تر می شود، و از به اصطلاح رده پایین تری برخوردار می شود، باید مراقب این باشید که آن مقدار از شخصیت بگویید، و طوری بگویید که تماشاگر حرفت را با اشتیاق گوش کند. یعنی من مطمئن هستم راجع به برونسی یا راجع به کاوه یا راجع به شخصیت هایی در این حد و حدود، اگر فیلمی بسازید که از اول تا آخر راجع به این آدم اطلاعات بدهید و این آدم محور وقایعت باشد، احتمالا جواب معکوس می گیرید.

نکته دوم این است که وقتی شما از یک شخصیتی صحبت می کنید، این شخصیت که در خلأ شخصیت نیست، محمود کاوه بدون کردستان کیست؟ شما الان بخش کردستان محمود کاوه را کنار بگذارید، یا برونسی بدون جنگ کیست؟ اگر شما موفق نشوید که در آن بستری که در این بستر اصلا این شخصیت، شخصیت می شود را درست تعریف کنید و به تماشاگرت نشان بدهید، باز شروع کنید فقط از این شخصیت گفتن و تعریف کردن، به نظر من به بیراهه رفتی. اگر بخواهید بگویید که کردستان یعنی چه؟ اگر بخواهید بگویید که اصلا چرا در کردستان جنگ بود، کی با کی می جنگید، اصلا امثال کاوه چرا باید می جنگیدند، اصلا چرا آن طرف مملکت بودند، آن را رها کردند و این طرف مملکت آمدند و اسلحه دستشان گرفتند، خب این ها همه نکاتی است که شما باید از آن تعریف کنید، و این تعریف دادن قصه خودش را می طلبد، زمان خودش را در فیلم می برد و به هر حال یک زمینه ای را باید فراهم کنید تا کاوه در دل آن زمینه بیرون بیاید.

مشرق: بنده به عنوان یک مخاطب فیلم متوجه نمی شوم چرا کردها با کاوه مشکل دارند و چرا این قدر کاوه برایشان اهمیت دارد، مثلا خلاقیت ویژه، کارهای خارق العاده از وی دیده اند یا چیز دیگری؟
یک وقت هست که شما کردستان را می شناسید و کاوه را هم می شناسید، بعد فیلم را که می بینید می توانید قضاوت کنید که این کردستانی که ما نشان دادیم چقدر درست است، یا کاوه ای را که نشان دادیم چقدر درست است. یک وقت است که شما کردستان را نمی شناسید، کاوه را هم مستقیما نمی شناسید، یک ذهنیتی از هر دوی اینها دارید، که روی پرده دنبال آن ذهنیت می گردی. اصلا این تصور که ما فکر می کنیم کاوه آدمی بوده با خلاقیتی عجیب و کارهای عجیب، این تصور، تصور افراطی است که متأسفانه نسل جوان تر ما الان گرفتار این تصورات هستند.

مشرق:منظور بنده این نبود که او بعنوان فرمانده باید حتما کارهای عجیب و غریبو محیر العقول انجام دهد ولی بالاخره کسی که مثلا در بیست سالگی فرمانده بود، بالاخره یک خلاقیت هایی داشته و فهم و درکش ویژه بوده، من این ها را می گویم.
ببینید راجع به کاوه مشخصا یک قصه هایی در ذهن مردم هست که کاملا ساختگی است، یک چیزهایی را به محمود کاوه نسبت می دهند که اصلا دروغ است و اصلا نباید منشی فیلم ساخت.

مشرق: چه قصه هایی؟
مثلا من با فردی صحبت می کردم که این بنده خدا از بچه هایی بوده که آن موقع زمان جنگ خودش در جنگ بوده است، تازه جوان هم نبوده، این بنده خدا می گفت من یک سال بعد از شهادت کاوه، البته خودش کاوه را مستقیم ندیده بود، داشتم از منطقه با قطار می آمدم، با چند نفر از همرزمان کاوه همسفر بودم، بعد آن ها راجع به کاوه شروع کردند تعریف کردن. مثلا یکی از قصه هایی که تعریف می کردند، این بود که کوموله ها کاوه را می گیرند، و چون کاوه خیلی آدم نابغه نظامی بوده، مسئول آموزش کوموله ها می شود، بعد شروع می کند به این ها آموزش نظامی می دهد، بعد وقتی به یک مرحله از آموزش نظامی به آموزش تیربار می رسد، کاوه ضمن آموزش تیربار فشنگ واقعی را می گذارد و همه این ها را به رگبار می بندد و می کشد و راهش را می کشد و می آید. یا مثلا باز می گفت شنیدم یک بار کاوه با یکی از سران ضد انقلاب روی قله یک کوه درگیری داشته، به لبه پرتگاه رسیدند، آن آدم خیلی آدم فلانی بوده، ولی کاوه با یک فن او را به پایین پرت کرده است. از این طور قصه ها می گفتند. این ها همش بیخود است. یعنی اصلا ذهنیت این طوری درباره امثال کاوه داشتن، خیلی سینمایی و چرت و پرت است.

الان آن چیزی که ما به عنوان بخشی از خلاقیت نظامی کاوه در فیلم از کاوه نشان دادیم، چیز کمی نیست، اتفاقی که در این معدن سنگ می افتد، اتفاقی که در عملیات سرا می افتد، این ها نمونه هایی از رفتار نظامی کاوه است، کافی نیست برای اینکه ما بگوییم این کاوه است، چون کاوه بیست ساله ای که ما نشان می دهیم، تا کاوه بیست و پنج ساله ای که شهید می شود، یعنی کل عمر کاوه در کردستان و جنگ پنج سال و نیم یا شش سال بوده، که ما یک سالش را نشان دادیم و آن هم یک سال اول را نشان دادیم. بنابراین کاوه بعد از این یعنی از سال شصت تا شصت و پنج خیلی اوج می گیرد و خیلی بزرگ می شود. ولی ما داریم کاوه بیست ساله را نشان می دهیم، کاوه بیست ساله ای که هنوز حتی در سپاه سقز، آن موقعی که ما می گوییم، حتی فرمانده سپاه سقز هم نیست، یعنی فرمانده سپاه آن چنگیز عبدی است که ما در فیلم نشان می دهیم که فرمانده کاوه است و کاوه یکی از نیروهای چنگیز عبدی است، و کاوه تازه شکل می گیرد. این که چرا در آن مقطع ضد انقلاب روی آن حساس است و برای سر او جایزه تعیین کرده، برای همین است که در جاهایی مثل سرا مثل معدن جنگ، مثل اتفاقات دیگر، کاوه هم شجاعت را دارد، هم خلاقیت دارد که ضربه های جدی به انقلاب زده و می زند. در همان مقطع قصه ما برای سر کاوه دو میلیون تومان جایزه تعیین کردند، برای سر چنگیز عبدی سه میلیون جایزه تعیین کردند، یعنی باز این طوری نیست که ما بگوییم یک کردستان بوده و یک کاوه بوده و ضد انقلاب. حتی می خواهم بگویم ما در فیلم، آن سکانس هایی که گذاشتیم که این ها میگویند ما دنبال کاوه هستیم، این ها را حالا ما کمی اغراق کردیم، چون واقعا این طوری نبوده، که فقط در آن محدوده این ها یک هدف داشته باشند و آن هم کاوه باشد، این به هر حال اقتضاء فیلم و سینما و ... این ها بوده است. یعنی این که ما آمدیم قصه را به شکل ترکیبی از قصه های فرعی پیش بردیم.

ببینید یک خطر دیگری هم وجود دارد که اگر من باز فیلم های مشابهی بسازم، باز از آن پرهیز می کنم. این که شما فکر کنید فیلمی بسازیم که به تبع اتفاقاتی که در آن محیط، و در آن زمان افتاده و اطراف شخصیت اصلی افتاده، فیلم وجه اکشن قوی دارد. از این طرف ما می آییم قهرمان مان را، حالا محمود کاوه یا هر کس دیگری را، این را به یکی از همان قهرمان های فیلم های اکشن که برای مردم شناخته شده است، تبدیل کنیم (شما می دانید سینمای اکشن قهرمان خاص خودش را دارد، ضدقهرمان خاص خودش را دارد) ما بیاییم یک دفعه محمود کاوه را قهرمان فیلم اکشن کنیم، این جدای از این که غلط است، چون اگر محمود کاوه قهرمان بوده به خاطر این بخش از شخصیتش  نبوده، یک خطر بزرگ تر هم دارد و آن هم این است که اگر ذهن مخاطب من، ذهن تماشاچی من به سمت مقایسه محمود کاوه با قهرمان های فیلم های اکشن برود، محمود کاوه باخته و ما باختیم.

ببینید یک واقع گرایی فارغ از ذهنیت هایی که نسبت به شخصیت وجود دارد، فارغ از توقعاتی که از  فیلم ساز می رود، باید در فیلم ها وجود داشته باشد. باید یک واقع گرایی وجود داشته باشد که تو در انتها موفق بشوی یک بخشی از زندگی (چون ما راجع به برونسی هم یک بخشی از شخصیتش را موفق شدیم نشان دهیم، بخش های بزرگی از برونسی ناگفته ماند، یا راجع به کاوه بخشی از شخصیتش را در یک مقطعی توانستیم نشان دهیم) را طوری به مخاطب نشان بدهی که اولا، به واقعیت وفادار باشی، به شخصیت وفادار باشی، و نهایتا این که در جمع بندی تاثیر مثبت روی مخاطب تو بگذارد. یعنی وقتی که مخاطب تو از سالن سینما بیرون می آید نسبت به کاوه و برونسی یک حس الفت و حس رفاقتی پیدا کند.

یک نکته ای دیگری هم که باز من این نکته را جاهایی گفتم و یک وقت فرصت باز کردن آن نبوده این است که ما واقعا در جنگ مان در کردستان، در جنوب، همه جا بیشتر قهرمان جمعی داشتیم تا قهرمان فردی. یعنی هیچ کدام از این آدم هایی که ما الان داریم اسم آن ها را می گوییم، یعنی نه همت، نه زین الدین، نه باکری، نه دیگری، نه دیگری این ها قهرمان فردی نبودند، اگر این ها قهرمان بودند، برای این بوده که در جمع یک عده قهرمان بودند، در جنگ آن آدمی که پیک گردان بوده، یک قهرمان است، چون کاری که می کند یک عمل قهرمانی است و آن آدمی هم که می ایستد و تک تیرانداز می شود، قهرمان است، آن آدمی هم که در میدان مین می رود و مین خنثی می کند، قهرمان است و آن فرمانده لشگر هم قهرمان است. حالا وقتی تو وارد دنیای فیلم سازی می شوی، اگر به تبع کلیشه قهرمان -  ضدقهرمان، ناگهان قهرمان فردی را در کار خود بگذاری و طوری آن را قهرمان کنید که اصلا دیگران نادیده گرفته شوند، تحریف جنگ است. تحریف واقعیت های دفاع مقدس است.

در کردستان و در سقز و در همین مقطعی که ما در فیلم نشان دادیم، حتی رفتارهای نظامی را بین کاوه و دیگران تقسیم کردم. یعنی همیشه این طور نیست که بهترین کار را کاوه کند، موثرترین کار را کاوه کند، نه یک جایی غیر کاوه آن کار را انجام می دهد. و این ها همه با انتخاب همراه بوده، یعنی با نگاه و با تحلیل همراه بوده است. ممکن است دوستی این نگاه و تحلیل را قبول نداشته باشد، ممکن است دوست فیلم ساز دیگری با نگاه دیگری برود یک کاوه دیگری و طور دیگری بسازد، این ها همه محترم و سر جای خودش است، ولی طبیعی است که من تابع نگاه و تحلیل خودم بایستی فیلمم را بسازم.

مشرق: شما یک فیلم راجع به محمود کاوه ساختید و بعد یک سال از پنج سالی که در جنگ بوده را نشان دادید، ولی فیلم شما فیلم کاوه است، این مشکلی مثلا برای من که اصلا شهید کاوه را ندیدیم و نشناختم و هیچ کتابی هم راجع به او نخواندم و پای هیچ صحبت همرزم کاوه ننشستم، پیش می آید، کلاً برداشت کاوه همین است. فکر نمی کنید این تصویر ناقصی از کاوه بوده، تصویر غلطی نبوده، ولی تصویر ناقصی بوده؟
قطعا ناقص بوده. اگر من می خواستم تصویر کامل کاوه را بسازم باید پنجاه قسمت سریال می ساختم تا بتوانم تصویر کامل او را بسازم. قطعا تصویر ناقصی است. من عرض کردم کاوه بعد از بیست سالگی اش که ما ساختیم، تا بیست و پنج سالگی اش خیلی اوج می گیرد که ما اصلا به آن اوج در فیلم مان نزدیک هم نمی شویم. این که می گویید کاملا درست است ولی اگر من قرار بود که بیایم و همه زندگی کاوه و همه ابعاد شخصیتی او را بسازم و همه این ها را در کار سینمایی بگنجانم، خب قطعاً دنبال سینمای مستند می رفتم. شما تنها و تنها لیست عملیات های محمود کاوه در کردستان را اگر جلویتان بگذارید، چون می دانید در کردستان مثل جنوب نبوده که سالی یک الی دو عملیات انجام شود، هفته ای دو الی سه عملیات داشتند، حالا یک سری از عملیات ها، عملیات های بزرگ بوده مثلا پیرانشهر - سردشت، یک علمیات بزرگ که مثلا سه الی چهار ماه طول می کشد ولی خودش هفده الی هجده مرحله عملیات است، یا عملیات سرا، یا سد بوکان و .... یک سری هم عملیات کوچک بوده است. یعنی اگر شما فقط لیست عملیات کاوه را جلویتان گذارید و فقط بخواهید از هر کدام از این عملیات ها چیزی بگویید خیلی زمان می برد.



مشرق: نمی شد گلچین یا گزیده ای از این اتفاقات را در فیلم گنجاند. یادم است آقای حاتمی کیا بعد از این که خاک سرخ را ساخت، به او گفتند اصلا مگر خرمشهر بدون جهان آرا معنی دارد، که تو ساختی. ما جهان آرا را در سریال شما ندیدیم. که وی پاسخ داد "من نمی خواستم شخصیتی مثل جهان آرا دست خورده شود."
ببینید آن صحبت آقای ابراهیم حاتمی کیا درباره سریال خودش است و درست هم هست. چون قصه سریال ایشان نمی طلبیده که جهان آرا را نشان دهد، ولی همان ابراهیم حاتمی کیا الان چمرانی را می سازد که 24 ساعت چمران را می سازد، ببینید ما یک حرف هایی را می زنیم، وقتی وارد عمل می شویم، اصلا قصه طور دیگری است. یعنی الان شما فکر می کنید ابراهیم حاتمی کیا اگر خودش را هم بکشد می تواند در بیست و چهار ساعت زندگی چمران، همه چمران را بگوید؟ قطعا نمی شود، بعد باید بگوییم که تو چمران پاوه را هم نساز، نه باید بسازد. چون یکی از اوج های چمران همان چمران پاوه است. شما کتاب کردستان چمران را بخوانید. احتمالا منبع اصلی ابراهیم هم همان کتاب کردستان خود چمران است. اصلا خود همان خاطرات دو الی چهار روزه چمران در پاوه خودش یک دنیاست. همه چمران نیست، همه کردستان هم نیست، ولی نباید بسازد؟ آقا ما آمدیم بیست سالگی کاوه را ساختیم و من معتقدم بیست سالگی کاوه را خیلی خوب ساختیم. آقای یک دوست دیگری بقیه کاوه را بسازد. اگر به ما می گفتند که این کاوه ای را که شما ساختید کاوه نیست؟ من می گفتم درست است، من خطای بزرگی را مرتکب شدم، ولی خانواده کاوه، همرزم های کاوه هیچ کدام نگفتند این همه کاوه است، ولی گفتند این کاوه است.

ما وقتی که برونسی را ساختیم، هیچ کس نگفت این همه برونسی است، ولی گفتند این برونسی است. ما اصلا این ادعا را نداشتیم که این همه برونسی یا همه کاوه است، ولی سعی کردیم آن چیزی که نشان می دهیم، خود آن آدم باشد. آیا این باعث می شود که اتفاق بدی بیفتد؟ اصلا من به شما عرض می کنم، یکی از دلایلی که در این سی سال فیلمسازهای ما سراغ این طور فیلم ها نرفتند، همین طور سوالات بود، همین طور توقعات بود، که شما می روید یک فیلم درباره همت بسازید، می دانید همت چطور آدمی است؟ آن بنده خدا شک می کند می گوید با این توقعاتی که از اوست اصلا بیخود می کند فیلم همت را بسازد. می رود یک فیلمی می سازد که راجع به یک شخصیت نباشد، کسی متولی آن نباشد، کسی مدعی آن نباشد، بعدا هم هزار سوال از او نشود، می رود و یک فیلم دیگری می سازد و بعد همین می شود. الان ببینید شهید علی هاشمی، شهیدعلم الهدی، شهید بهنام محمدی دارد ساخته می شود.

مشرق: می دانید چه کسی این فیلم ها را  می سازد؟
بله. شهید علم الهدی را خانم شاه حسینی ساختند، شهید علی هاشمی را آقای شادروان ساختند، شهید بهنام محمدی یک فیلمساز دیگر که من نام ایشان را فراموش کردم. شهید شوشتری را هم قرار بود من بسازم که کنار کشیدم، حالا دوستان دیگری انشاء الله خواهند ساخت. ولی واقعا از همین الان یادمان باشد که نمی رویم در سینما که همه شوشتری را ببینیم، همه علم الهدی را ببینیم، همه علی هاشمی را ببینیم.

مشرق:شما می خواهید بگویید که ناگزیر بودید چون کارتان یک کار سینمایی است نه سریال تلویزیونی؟
ببین این تفاوتی است که شما در یک کار سینمایی و یک سریال صد قسمتی دارید، وقتی به فیلم زندگی نامه ای می رسید، ظرفیت های کارهای سینمایی تو را به این سبک می برد که انتخاب کنید. مثلا من در مورد برونسی آمدم یکسال آخر زندگی اش را انتخاب کردم و تا شهادتش رفتم و در مورد کاوه آمدم آن یک سال اول کردستانش را انتخاب کردم. ممکن است هر فیلمسازی راجع به هر شخصیتی یک انتخاب دیگری کند، ولی ناگزیر به این انتخاب است. خب حاتمی کیا 24 ساعت چمران را انتخاب می کند، کاملا هم هوشمندانه است. من کاملا این رفتار حاتمی کیا را تایید می کنم چون اگر 24 ساعت چمران را خوب بسازد، بهتر از این است که همه زندگی چمران را از دوره دانشجویی و آمریکا و لبنان و مصر و بعد ایران و بعد انقلاب و..... خب چطور می شود این همه را در یک فیلم گفت. شاید یک آدم نابغه ای پیدا شود که بگوید، من اصلا نمی خواهم ردش کنم، ولی در نرم سینما و حتی در فیلم های خارجی زندگی نامه ای که ساخته شده، اگر مرور به زندگی شخصیت دارند، باز هم یک زاویه را انتخاب می کنند. مثلا می گویند این شخصیت، حالا از این زاویه ما او را می بینیم، ولی از همه زاویه ها و در همه زمان ها واقعا نمی شود.

مشرق: آقای احمدی نژاد در جشنواره گذشته یک فیلم را تماشا کردند و آن هم فیلم شما بود. شما خودتان از رییس جمهور دعوت کرده بودید یا وی بخاطر نسبتی که با شهید کاوه داشتند برای دیدن فیلم آمدند؟
من آن روز در سینما نبودم

مشرق: کمک ویژه ای به شما کردند؟
به هیچ وجه. اما به هر حال فیلم را بنیاد فارابی ساخته که بالاخره بخشی از دولت است، کمک ویژه اصلا. یعنی آن بودجه ای که بنیاد فارابی به ما داد، واقعا یک بودجه حداقلی برای این فیلم بود.

مشرق: نظرشان راجع به فیلم شما چه بود؟
ایشان خیلی خوششان آمده بود و خیلی راضی بودند.حالا چون من خودم مستقیما با آقای احمدی نژاد صحبت نکردم، حالا اجازه دهید نقل قول هم نکنم. ولی خوششان آمده بود؟
نظر آقای احمدی نژاد را هم از کانال خانواده شهید کاوه به ما منتقل کردند و خانواده ایشان که خیلی خوششان آمده بود با تهیه کننده این فیلم در سالن سینما صحبت کرده بودند. خب حالا اگر به جایی از فیلم هم انتقادی داشتند، که حتما هم داشتند دیگر نمی گویند، آنجا بالاخره روحیه می دهند.

مشرق:شما این سبک فیلم سازی را ادامه می دهید؟
اگر شهدا صدایم بزنند، کار می کنم، صدایم نکنند، کار نمی کنم. چون بسیار سخت است. واقعا اگر بخواهیم دونگی هم حساب کنیم می توانم بگویم دونگم را پرداختم دیگر! حالا به فیلم های دیگرمان برسیم. بسیار سخت است و بعد هم با پیامدهایی که بهتر است واردش نشویم... این که می گویم شهدا صدایم بزنند، به این معنی است که ببینم واقعا حالا یک زمینه ای پیش آمد که من راجع به یک شهید یک کاری را در شرایط مناسب انجام دهم، خب من واقعا دلم می خواهد و انجام می ‌دهم؛ اما این که خودم دنبال آن بدوم که زمینه ایجاد کنم، هرگز.

مشرق:حاشیه در سینما در این چند وقت خیلی زیاد شده است، فکر می کنید علت این حاشیه ها  چیست؟ بعضی ها از مشکلات اخلاقی می گویند؟ بعضی ها از باندبازی در سینما می گویند؟ کلا نظر شما در این باره چیست؟ چرا این حاشیه ها به وجود می آید، اصلا واقعا وجود دارد یا ندارد؟
متأسفانه این حاشیه ها وجود دارد و انگار تمامی ندارد. من یک تحلیلی دارم که این متأسفانه فقط مربوط به سینما نیست، بیماری فرهنگی است. وقتی که این بیماری فرهنگی در بعد مدیریتی ورود پیدا می کند، آثار و عواقب وحشتناکی دارد، چون مهم است این را من کمی توضیح می دهم. متأسفانه الان بیش از یک دهه است که ما در کشورمان گرفتار مدیریت منفی شدیم. به این معنی که وقتی ما وارد حوزه سیاست می شویم، وقتی به انتخابات نزدیک می شویم، و وقتی هدایت افکار عمومی مسئله سیاستمدارهای ما می شود، خب در یک مقطعی از انقلاب و مقطعی از تاریخ بعد از انقلاب خودمان، واقعا این طوری بود که سیاستمدارها می آمدند و خودشان را عرضه می کردند، برنامه هایشان را می گفتند، خیلی هم به این کار نداشتند که رقیب شان کی و چه است، هر کسی دنبال جلب آراء مثبت بود، یک نوع مدیریت مثبت در ساخت و ساز افکار عمومی جریان داشت.

بنابراین ذهن مردم ما از توانایی ها و نکات مثبتی پر می شد که کاندیدای مورد نظرش دارد، از یک جایی که این نقطه شروع اش دوم خرداد بود، ناگهان این جریان شکل گرفت که با مدیریت منفی می شود آراء بیشتری جلب کرد. یعنی قدرت های سیاسی به جای این که دنبال این باشند که رای مثبت برای خودشان ایجاد کنند، بیش تر دنبال این رفتند که رای منفی برای رقیب شان ایجاد کنند و بعد آن آراء منفی در کیسه این طرف ریخته می شد، خودش یک رقمی می شد. بخش بزرگی از رایی که آقای خاتمی در رقابت با آقای ناطق نوری آورد، آراء منفی آقای ناطق نوری بود، نه آراء مثبت آقای خاتمی. چون واقعا مردم چقدر آقای خاتمی را می شناختند. خیلی ها از ترس آقای ناطق نوری به خاتمی رای دادند. در حالی که اگر ترس ناطق نوری نبود، شاید اصلا نمی رفتند به خاتمی رای دهند.

ناگهان جریان سیاسی در کشور متوجه شد که آراء منفی چه قدرتی در سرنوشت انتخابات دارد. از آن جا به بعد متأسفانه به موازات اینکه دنبال تبلیغ خودشان رفتند، به دنبال تخریب حریف رفتند. به دنبال ایجاد رای منفی و بعد این که به موقع رای منفی ها در جیب این یا در جیب آن بیاید. حالا رای منفی هاشمی است که در جیب احمدی نژاد می رود یا رای منفی احمدی نژاد است که در جیب موسوی می رود، یا رای منفی موسوی است که در جیب احمدی نژاد می رود. نتیجه فرهنگی آن چه شد؟ نتیجه فرهنگی این شد که ذهن مردم ما، و دل مردم ما، به جای این که از سپیدی ها و نکات برجسته پر شود، از نکات منفی پر شد، به جای این که عشق در دل ها زیاد شود، نفرت زیاد شد. برای همین هم وقتی به جایی رسید که جنگ نفرت با نفرت بود، دیگر به کف خیابان کشید و به آتش سوزی کشید و به درگیری کشید و به این اتفاقات کشید. در حالی که اگر واقعا من و شما، اتفاقات سال 88 را بحث آراء منفی را از آن جدا کنیم، اگر تخریب رقیب را کنار بگذاریم، و اگر این زمینه ها را از اتفاقات سال 88 منها کنید، مطمئن باشید هرگز به درگیری های خیابانی منجر نمی شد.

الان مدیریت حاشیه ای به سیاست ما محدود نشده است. الان متأسفانه در خیلی از حوزه ها، واقعی یا غیرواقعی دشمن سازی می شود، واقعی یا غیرواقعی حاشیه سازی می شود، واقعی یا غیر واقعی مسئله سازی می شود. برای اینکه اولویت مسائل متوجه آن ها شود. مثلا من در حوزه سینما خدمت تان عرض می کنم.

الان ما با یک سینمایی پر از مشکلات روبرو هستیم، مشکلاتی که باید مدیریت فرهنگ بیاید و آنها را حل کند، پر از نارسایی است، پر از ظرفیت هایی که استفاده نشده است. یک وقت است که دعوا با خانه سینمایی نیست، دعوای با حوزه هنری هم نیست، دعوای با آن جای دیگر نیست، دعوا سر پروژه لاله هم نیست، نامه آقای شریعتمداری به شمقدری و شمقدری به شریعتمداری، شمقدری به عسگرپور، عسگرپور به شمقدری، سجادپور و ... هم نیست. وقتی این ها نیست، خیلی راحت می توان گفت آقای شمقدری دارید برای سینما چه می کنید؟ او هم باید بنشیند بگوید من دارم این کار را می کنم.
اما الان توان رسانه ای ما هم به گونه ای است که متأسفانه بازی حاشیه ها را می خورد. یعنی به جای این که رسانه های ما بیایند مدیر را در این ماموریت اصلی اش مورد سوال قرار بدهند، می آیند در حاشیه ها وارد می شوند، چون حاشیه ها جذاب است، حاشیه ها تیراژ ساز است، مشتری بیار است. بعد می بینید اصلا عمر مدیریتی این مدیر، با همین حاشیه ها تمام شد و با همین حاشیه ها رفت و آخرش هم معلوم نشد چه کردیم. اگر قرار بود ما مثلا فیلم توقیفی نداشته باشیم، چرا فیلم توقیفی داریم. اگر قرار بود خط قرمز نداشته باشیم، الان چه داریم، اگر قرار بود فیلم غیر اخلاقی نداشته باشیم، الان وضعیتمان چگونه است؟ مثلا بنا بودند تولیدات مشترک داشته باشیم، بازارهای جهانی را فتح کنیم، سینمای ارزشی را بسط دهیم، خب چه شد؟ من فقط منظورم شمقدری نیست. بعد متأسفانه این حاشیه ها و درگیری ها، می آید و اطمینان را از بین می برد.

مشرق: یعنی چه کار می کند؟
اطمینان از بین می رود یعنی این که من تهیه کننده هستم و در مدیریت آقایX  یک فیلم را می سازم که این فیلم فلان قدر خرجش می شود و بعد ناگهان در مدیریت نفر بعدی، فیلم توقیف می شود. یا مثلاً فیلم توقیفی آزاد می شود، بعد فیلم بعدی آن ساخته می شود، توقیف می شود. بعد کار به یک جایی می رسد که من تهیه کننده اصلا نمی دانم متر و ملاک چیست، خط قرمزها کجاست؟ امضای چه کسی اعتبار دارد. آقا من فیلم می سازم، وزیر ارشاد از فیلم من تعریف می کند، امام جمعه تهران از فیلم من بد می گوید. یک عده می آیند و شیشه سینما را می شکنند، یک عده ای فلان می کنند. ببینید این رفتارهای دوگانه یا چندگانه اطمینان را از بین می برد.

این آسیب به مراتب مهلک تر از این است که اسرائیل موشک بزند و یکی از سایت های هسته ای ما را نابود کند. چون جبران آن به مراتب از این ویرانی که ما در افکار عمومی نسبت به حاکمیت ایجاد می کنیم، از این عدم اطمینان، از این عدم امنیتی که ایجاد می کنیم، ساده تر است. و بعد باید همه به دهان آقای مدیر نگاه کنند، که ایشان می خواهد چه بگوید، بعد جالب است، آقای مدیر یک سال می آید، مثلا هر چه فیلم توقیفی در انبارها بوده، آزاد می کند و نمایش می دهد و فیلم هایی که بعضا یا اکثرا اصلا نباید نمایش داده می شد، با یک ژست خیلی روشن فکرانه، آزادخواهانه این کار را می کند. بعد سال بعد خودش پول می دهد فیلم می سازند، بعد خودش فیلم را توقیف می کند، بعد فیلمی را که خودش پول داده ساختند و توقیف کرده، دومرتبه خودش پول می دهد و آن فیلم را می خرد بعد در انبار می گذارد.

بعد در آن فضای بی اطمینانی، بی اعتمادی سینما می خواهد به کجا برود. حالا شما در نظر بگیرید که چرا این سوالات در رسانه ها از مدیران ما نمی شود؟ چرا از مدیران ما سوال نمی شود که آقا جان شما  اعلام کردید در هر سال ما می خواهیم 300 فیلم بسازیم، چه شد؟ ما می خواهیم 500 سالن سینما بسازیم، چه شد؟ ما می خواهیم با پنج قاره دنیا تولیدات مشترک داشته باشیم، چه شد؟ ما می خواهیم بازارهای منطقه ای را مثلا این طوری کنیم، ولی آقای رییس چهار سالت دارد تمام می شود. لااقل بگو چه کار کردی که آن مدیر بعدی که می آید مجبور شود ادامه بدهد دیگر. یا اگر کاری هم نکردی، بینی و بین الله معلوم شود کاری نکردی.

من واقعا آقای شمقدری را دوستش دارم، احترام می گذارم و به او ارادت دارم، ولی این روش مدیریتی حضرت عباسی نوبر است. یعنی من هیچ امیدی ندارم که این تیم اگر به جای چهار سال، چهل سال سینمای کشور را بخواهد اداره کند، آخرش به یک جایی برسد.
خب حالا شما در این فضا، در نظر بگیرید که دائما خودمان هم دنبال حاشیه سازی باشیم، یعنی من نمی فهمم که روزنامه کیهان یک روزنامه است، روزنامه آمده راجع به پروژه لاله یک مطلب زده، آخر چه دلیلی وجود دارد که ناگهان یک مقاله به شدت توهین آمیز و سراسر دفاع از آقای نیک نژادی که اصلا قرار نیست شمقدری خرج نیک نژاد شود، حالا نیک نژاد سر جای خودش، خوب یا بد، من کاری ندارم ولی نه قرار است شمقدری خرج نیک نژاد شود، نه قرار است شریعتمداری قربانی نیک نژاد شود، بابا یک پروژه لاله است دیگر.

مشرق: ببینید ایران به عنوان یکی از کشورهایی که از ابتدا با شعار نه شرقی نه غربی طی طریق کرده و بهای سنگینی بابت تن ندادن به خواسته های کشورهای مستکبر پرداخت کرده است. اگر روش های خصمانه و سخت دشمنان علیه ایران در این سالها را ندیده بگیریم، می شود فیلم های زیادی را لیست کرد که مستقیم یا غیر مستقیم از شیوه نرم خواستند ما تحقیر و تخریب کند. و نگذارند این انقلاب راه خود را ادامه بدهد. حال در این فضای غربت اسلام و انقلاب ما هر از چندی می بینیم مثلا فلان بازیگر یا فلان کارگردان برای خوش آمد دشمنان قسم خورده این کشور و نظام به دشمنی با انقلاب و اسلام می پردازد. سوال اینجاست که چرا فردی که تمام هویت خود را مدیون به انقلاب اسلامی و ایران است حاضر می شود اینگونه عمل کند؟چرا بازیگری که اصلاً بازیگری اش را بعد از انقلاب شروع کرده، اصلا بعد از انقلاب بازیگر شده، الان بقا و دوام خودش را در این می بیند که مثلا علیه انقلاب و اسلام  اسلامی موضع گیری کند؟

به دلیل ضعف مدیریت فرهنگی در داخل، فضای فرهنگی ما الان از خارج مدیریت می شود، برای این که فضای داخلی ما از خارج مدیریت می شود، من هزار دلیل دارم. و وقتی از خارج مدیریت می شود، این اتفاقاتی که شما می گویید کف آن است، یعنی اینکه چرا مثلا فلان شخص تمایل دارد دو تا تیکه بیندازد، این کف قصه است. سقف، خیلی وحشتناک تر از این حرف ها است. این را ما واردش نشویم دیگر چون خیلی مفصل است. به نظر من بازیگران ما و هنرمندان ما قربانی این بحث هستند. درست نیست که ما با متهم کردن این ها، قصه مان را بخواهیم ببندیم.
 
مشرق:پس بحث مدیریتی است؟
بحث فقط بحث مدیریتی است. این که می گویم فقط واقعا فقط بحث مدیریتی است. این مدیریت هم نه، اصلا مدیریت فرهنگی ما مشکل بنیان دارد. ولی واقعا فضای فرهنگی کشور از خارج مدیریت می شود که مصادیق فراوان دارد. یعنی اگر شما یک وقتی فرصت کنید و ریز شدید و خط استحاله را در سینمای ایران دنبال کنید ببینید مخلباف چرا این طوری شد؟ نوری زاد چرا این طوری شد؟ و خیلی های دیگر.  اگر دقت کنید در می‌یابید که یکی از نکات مهم، بی‌عرضگی مدیران فرهنگی ما و هوشمندی و دست به جیب بودن و پای کار بودن آن طرفی هاست.

ما بعضی وقت ها از این حرف می زنیم که آقا دارند چمدان دلار می فرستند، پول می دهند. خیلی خب. آن طرف این قدر برای شان مهم است که این طوری به میدان آمدند، شما چه کار کردید؟ در همین سینما خیلی از بچه های سینمای ما به لحاظ معیشتی لنگ یک چیزهایی هستند که برای ما شرم آور است، برای هر نظام سیاسی که هنرمندش لنگ این چیزها باشد شرم آور است. چه کسی به فکر اوست؟ بعد چطور توقع دارند که در این بلبشویی که الان مدیریت ما گرفتار آن است و حواسش به هیچ چیز نیست، بچه های ما طعمه طرح و برنامه های آن طرف نشوند، خب کشیده می شوند. بعد کار به آن جا می رسد که ما مثلا مراکز آموزشی فیلم سازی مان اصلا نیرو برای آن طرف تربیت می‌کند. یعنی شما در دانشگاه ها بروید، در مراکز سینمای جهان بروید، به جاهایی که نیرو تربیت می کنند، بروید، واقعا نیرو برای آن طرف تربیت می کنند. خب چه می خواهد اصلاح شود؟ چه کسی می خواهد اصلاح کند؟ مگر امام زمان(عج) ظهور بفرمایند.










  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا